کد مطلب:316657 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

میهمان نوازی پیرزن
ابوالحسن مداینی می گوید: امام حسن و امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر به قصد زیارت خانه خدا رهسپار شدند. در بین راه تمام زاد و توشه ی آن ها كه بر شتری حمل می كردند از بین رفت و گرسنه و تشنه و بدون توشه به راه خود ادامه دادند تا به خیمه پیرزنی رسیدند و از او كمك خواستند.



[ صفحه 52]



پیرزن در جواب آن ها گفت: غیر از یك گوسفند كه در پیش من است چیز دیگری ندارم، اگر می خواهید آن را بكشید تا برای شما طعامی آماده كنم.

آن ها آن گوسفند را كشتند و پیرزن از گوشت آن گوسفند طعامی آماده كرد و ایشان از آن طعام خوردند و سیر شدند، سپس كمی استراحت كردند و بعد از رفع گرسنگی و تشنگی برای سفر آماده شدند. قبل از حركت به پیرزن گفتند: ما از قبیله قریش هستیم و از مدینه جهت زیارت به مكه حركت می كنیم، اگر سلامت به دیار خود برگشتیم، پیش ما بیا تا به تو احسان و نیكی كنیم. آن گاه خداحافظی كردند و به راه خود ادامه دادند.

بعد از مدتی آن پیرزن كه به اتفاق همسرش زندگی می كرد و برای گذران زندگی و معاش خود پشكل شتر به مدینه برده و می فروختند و خیلی محتاج و تنگ دست شدند و برای رفع احتیاج خود به طرف مدینه حركت كردند.

یك روز پیرزن به همراه شوهرش از كوچه های مدینه می گذشتند، حضرت امام حسن علیه السلام كه جلوی خانه ی خود ایستاده بودند، آن زن را شناختند و غلام خویش را دنبال آن ها فرستادند تا آن پیرزن را نزد ایشان بیاورد. وقتی حضرت با آن زن رو به رو شد، فرمود: یا امة الله! آیا مرا می شناسی؟

پیرزن گفت: نه! حضرت فرمودند: من آن كسی هستم كه روزی



[ صفحه 53]



مهمان تو بودم و تو با شیر و گوشت گوسفندت از ما پذیرایی كردی. پیرزن گفت: پدر و مادرم فدای شما باد! آن گاه آن حضرت، وضع و حال آنان را جویا شدند و هنگامی كه به تنگ دستی آنان پی بردند، دستور دادند هزار گوسفند برای آنان خریدند و هزار دینار اشرفی نیز به آن پیرزن دادند و غلام خود را همراه آن پیرزن و شوهرش نزد برادرش امام حسین علیه السلام فرستادند. وقتی آنان نزد امام حسین علیه السلام آمدند، حضرت از آن ها پرسید: برادرم با شما چگونه رفتار كرد؟

پیرزن گفت: ایشان هزار گوسفند و هزار دینار اشرفی به ما عطا فرمودند.

پس امام حسین علیه السلام نیز مانند برادرش، هزار گوسفند و هزار دینار اشرفی به آن ها عطا فرمود و آن گاه آن زن و شوهر با شادمانی و دستی پر به دیار خود شتافتند. [1] .


[1] كشف الغمه، ج 2، ص 133.